جدول جو
جدول جو

معنی لنگ چی - جستجوی لغت در جدول جو

لنگ چی
بالا زدن پاچه ی شلوار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگری
تصویر لنگری
بشقاب چینی بسیار بزرگ، کنایه از سنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ینگ چری
تصویر ینگ چری
نوعی نظامی در امپراتوری عثمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ چین
تصویر سنگ چین
ویژگی دیواری که با چیدن سنگ ها بر روی هم ساخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
حالت و صفت لنگان
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان شفان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 82هزارگزی شمال باختری اسفراین. جلگه و سردسیر. دارای 28 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَگَ)
بشقاب مانند بسیار بزرگ که در آن پلاو کنندو آن نسبت به لنگر صوفیان و فتیان است که این ظرف در آنجا به کار برده میشد. نوعی از طشت بزرگ. (غیاث). بشقابی سخت بزرگ. لگن مانندی بزرگ برای غذاخوری. صحن. بشقاب گونه ای بسیار بزرگ با لبۀ پهن که در لنگرهادر آن طعام کشیدندی خوردن صوفیان را. ظرف بزرگ برای کشیدن پلو، شاید معمول لنگرهای درویشان بوده است. قسمی دوری بزرگ. دوری بسیار بزرگ لب تخت. ظرف غذا که از قاب بزرگتر باشد. دوری های بسیار بزرگ با لبه های پهن: دوهزار چینی دیگر از لنگری و کاسه های کلان و خمره های چینی کلان و خرد. (تاریخ بیهقی ص 425).
منشین به بحر سفرۀ شاهان که اندر او
گرداب شاه کاسه و طوفان لنگری.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- امثال:
وقتی که نیست کو اشتها وقتی که هست دو لنگری
لغت نامه دهخدا
(قِ لِ کَ)
دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه، واقع در 15هزارگزی جنوب بخش و 10هزارگزی به شوسۀ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 451 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
تفنگ بردار. (آنندراج). مأخوذ از ترکی کسی که دارای تفنگ است و تفنگ را بر دوش حمل میکند. (ناظم الاطباء). تفنگدار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تفنگچی آقاسی، منصبی از مناسب امراء دولت صفویه. رئیس تفنگداران. رئیس فوج تفنگدار. و رجوع به تذکره الملوک ص 5، 9، 39، 53 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفنگ چی
تصویر تفنگ چی
آن که در دسته ای نظامی با تفنگ می جنگد یا نگهبانی می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگری
تصویر لنگری
((لَ گَ))
قاب بزرگ غذاخوری با سرپوش
فرهنگ فارسی معین
به زمین کشیدن پا هنگام راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت پا زدن، فنی درکشتی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
تا زدن پاچه ی شلوار
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش پا
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگ په
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی محلی، از اجزای گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرپا
فرهنگ گویش مازندرانی
رد پا
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپا
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگ سری
فرهنگ گویش مازندرانی
شل شدن گوسفند از بیماری
فرهنگ گویش مازندرانی
میان دو پا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوازنده ی نی چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
دیواری سنگی با ملات و یا بدون ملات
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی محلی، پشت پا زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لفور سوادکوه، از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب آسیاب پایی
فرهنگ گویش مازندرانی
افلیج
فرهنگ گویش مازندرانی
تفنگ چی
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین مورد سکونت و زندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهی گیر
فرهنگ گویش مازندرانی
بلندکن
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم خمار، چشم متورم
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در کجور، پر سنگ و ریگ
فرهنگ گویش مازندرانی